نوشته هاي من



داستان جالبي داشتيم!   


نه گلي که رد  و بدل شود 


نه قراري


و نه حرف عاشقانه اي 


ميان ما تنها سه چيز بود


فاصله


يک قول


و يک لبخند 


قولي ک زيرش زدي 


لبخندي ک براي هميشه  خشک شد 


و فاصله اي ک هر روز  هزاران فرسخ بيشتر مي شود ! 


ف. ب 


بداهه  






فقط يک بار ديگر دستانم را بگير 


و مرا به آغوش بکش. 


بگذار گرمي تنت، دلم را گرم کند ک هنوز هستي 


فقط يک بار ديگر بگذار روي پا هايت کودکانه گريه کنم. 


بگذار يک بار ديگر دستانت را ببوسم، فقط يک بار! 


دوباره صدايم کن! 


دوباره  بگو بيا دختر من باش! 





براي کسي ک مادر م نبود،  اما مثل مادر دوسش داشتم. 


ديديد،  يه جا خيلي راحت باشيد، ميگن اينجا خونه خاله نيست! براي من بيشتر از دو ساله ک هيجا خونه خاله نيست! 


کاش زمان بر ميگشت عقب ، خيلي هم بر مي گشت 


کاش آون روز هايي بود ک قبل همه پله هاي خونه شون تند  تند مي رفتم بالا 


داد ميزدم سلاااام 


اونم با لبخند  ميگف تنها اومدي؟! کي بزرگ ميشي تنها بياي؟ 


مامانت ول کن، خودت پاشو بيا، اصلا بيا دختر من شو! 


کاش آون روز ها بود! 


يادم نميره چه جوري التماس ميکردم خدا رو  ک حالش خوب شه. هيچ وقت  نرفتم بيمارستان ک تصوير مريضي و حال بدش تو ذهنم نمونه، چه حيف شد،  آخرين بار داشتيم قرار رفتن ب مشهد ميچيديم!  منم مث هميشه ميگفتم امتحان دارم! 


عاشق مشهد و امام رضا بود! قسمت نشد آخرين بار باهم بريم! 


 بعد رفتنش ديگه هيچ وقت نرفتم خونه شون!  


وقتي خاله ات نيست، ديگه هيچ جا، خونه خاله نميشه، حتي خونه خودش! 


و چقد دلم تنگ شده براش! 


جاش بهشت باشه :) گل تقديم شما


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سپهرداد دانلود کده seriesdownloaddd | دارک روید | اعماق تاریک اندروید | مهربانی دلنوشته چی بپزیم ؟ narvanplusw دانلود فایل های کمیاب کتابخانه عمومی 26 آبان سوسنگرد